تخم مرغ نی ریزی ...
گرچه از فاصله ماه و زمین دورتری ولی انگار همین جا و همین دور و بری
ماه میتابد و انگار تویی میخندی باد میآید و انگار تویی میگذری
بهار سبز و خرم آب جاماسب سپیدار بلند شهر نی ریز
طلوعش بر فراز آب دهنو غروبش بر جهسکی خاطر انگیز
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگست امروز ؟
آفتابی است هوا ؟
یا گرفته است هنوز ؟
من درین گوشه که از دنیا بیرون است،
آسمانی به سرم نیست،
از بهاران خبرم نیست،
آنچه میبینم دیوار است.
یاد رنگینی در خاطر من
گریه میانگیزد:
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو میریزد.
این روزها حال و هوای من هم
هوای چشم های تو دارم شده !
تو هم دلتنگی مثل من انگار ...
شهریور میشه 1 سال ...
آبان هم میشه 1 سال ...
اگه گفتی چی میشه 1 سال ؟
مواظب خوبی هات باش ...